عاشقان شهدا چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 22:41 :: نويسنده : علیرضا
آنچه میخوانید وصیتنامهای است عاشقانه و عرفانی از «شهید علی اکبر انگورج تقوی» که عشق را نه به مفهوم سخیف زمینی كه به معنای والای شهادت و شهامت و مردانگی به قلم كشیده است. كلمه به كلمه این خوننامه سرشار از عطر خوش نگاه پروانهوار این شهید است به همسرش، به پدر و مادرش، به دوستانش، به همه ما و البته به دختر كوچكش «لیلا». عاشقانه قشنگیست، بالاخص در این روزهای پاك بارانی پاییزی؛ شاید كه این كلمات اعجازی حتی فراتر از باران در این روزها داشته باشد، از دستش ندهید! *** ... اگر عاشق شدی، عشق مایه آسودگی است، هر چند مایه فرسودگی نیز هست. دل عاشق همیشه بیدار و دیده او گهربار است. محنت او پیوسته با محبت قرین است. دل عاشق، خانه شیر است. عشق و عاشقی، چون مرید و مراد است. كار مرید با جستجو، كار مراد با گفتو گوست، كار مرید ریاضت و كار مراد با عنایت است. اگر عاشقی، خلاصی مخواه، اگر كشته عشقی، قصاص مجوی كه عشق آتش سوزان است و بحر بیكران. عشق، قصه بیپایان است و درد بیدرمان، عقل در ادراك آن سرگردان است و دل از دریافت آن ناتوان. در عشق چیزها نهفته است كه با قلم شكسته نمیتوان آن را نوشت. دل پاك میخواهد و قلم راست. روز محشر عاشقان را با قیامت كار نیست/ كار عاشق جز تماشای وصال یار نیست از سر كویش اگر سوی بهشتم میبرند/ پای ننهم گر در آن جا وعده دیدار نیست خدایا! بارالها! معبودا! ما را عاشق بمیران.
من از آیه و حدیث و روایت چیزی نمیگویم و از جایی نقل نمیكنم، آن چه مینویسم آهی از سینه سوزان من است. به قول شاعر: آتش از خانه همسایه درویش مخواه/ آن چه ازروزن آن میگذرد خون دل است شاید یكی از رموز وصیتنامه نوشتنها همین باشد كه انسان درآخرین لحظههای رفتن، خودش را سبك و دلش را خالی كند، هر چند نمیتوان همه چیز را نوشت. آیا میتوان قطرههای خونی كه به زمین میریزد ترسیم نمود؟ هر چیز را از دست دادن راحت است و آسان، ولی در این معامله جان باید داد، جان دادن بسیار مشكل است، از هر چیز مشكل تر، ولی برای عاشق آسان است، یك كلمه: عسل از هر شیرینی شیرین تر است، شهادت از عسل شیرین تر است. پدر و مادر عزیزم! چون لیاقت و شایستگی در شماست كه بعد از سالها رنج و درد و زحمت یک قربانی تقدیم اسلام و انقلاب و حسین زمان كنید... ابراز پشیمانی نكنید، زیرا كه راضی نیستم و آن چه خدا برایم مقدّر كرد دوست دارم؛ شما نیز آن چه را من برای خودم دوست داشتم دوست بدارید. كلام آخر این كه « لیلا » مال شماست و یادگار من، تا زنده اید از او نگهداری كنید. همسر خوب و مهربانم! نمیدانم از كجا شروع كنم... از تو انتظار دارم كه صبر و شجاعت دختر پهلو شكسته و بازوان كبود شده پیامبر (ص) فاطمه زهرا «س» را پیشه خود كنی و قدمهایت را محكم و استوار بر زمین بكوبی و الگویی خوب برای دیگران باشی... شمع وجودم كه زبانه میكشد بر كدامین بذر نثارت كنم كه تو خود سراپا ایثاری، عشقی و شوری؟ فریاد گریهات شبها در كنار بسترت بیدارم میداشت؛ در خواب كه بودی نفس گرم سینه ات تسكینم میداد. لازم بود من چند سال بالای سرتو بودم، ولی حال كه خدا خواست و مرا پذیرفته است، شما نیز از من بگذرید. تنها هدیه ات، پدرت را، به خدا تقدیم كن
خواهر مهربانم! من به شما افتخارمی كنم و میبالم. ای آبرومند درگاه حق، پاداش شما همین بس كه برادری را تقدیم انقلاب و اسلام عزیز نموده اید. انتظار دارم و میدانم كه شما كوه صبر هستید و تحمل هر درد و مصیبتی برای شما راهیافتگان بسیار آسان است، «لیلا» را به شما سپردم.
«لیلای» عزیزم! اكنون كه این وصیتنامه را مینویسم با سرعت زیادی كولهبار به دوش برای ماموریت عازم خط مقدم هستم. همین قدر كه میدانم وظیفه است، شكسته و بسته مینویسم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. «لیلا» جانم! اگر بزرگ بودی میگفتم، عزیزم! نوبتی باشد، نوبت من است. البته این خلاف علاقه و عشق است كه با تو آخر از همه عزیزان سخن بگویم؛ ولی با تو به از آن چه در اول گفته ام آخر میگویم. عزیزم! با كدامین تازیانه بر پیكر عریانت كوبیده اند؟ به كدامین گناه؟ تو كه معصوم بودی و طعم تلخ زندگی دنیا را نچشیده بودی. كدام نادان زره از كمان كشید و با تیری زهر آلود، جرقه بر خرمن زندگی ات زد و كلبه ات را سوزاند؟ تو با كدام امام زاده پیمان بسته بودی كه همدرد او شوی؟
آری میدانم تو پیمان با علی اصغر بسته بودی، با او عهد كرده بودی كه تو نیز با اویی، همدرد و همدم. به كدامین دیار تو را صدا كنم كه در هر دیاری؟ با كدام نگاه كه برق صورتت چشمانم را كور كرده است؟ اشكهایم را بر كدامین ستاره بریزم كه نخشكد؟ شمع وجودم كه زبانه میكشد بر كدامین بذر نثارت كنم كه تو خود سراپا ایثاری، عشقی و شوری؟ فریاد گریهات شبها در كنار بسترت بیدارم میداشت؛ در خواب كه بودی نفس گرم سینه ات تسكینم میداد. لازم بود من چند سال بالای سرتو بودم، ولی حال كه خدا خواست و مرا پذیرفته است، شما نیز از من بگذرید. تنها هدیه ات، پدرت را، به خدا تقدیم كن. مرحبا به تو ای نوگل پژمرده بابا! آهنگ صدای بابا گفتنت در گوشم هست، نمیدانم شاید هم علی اصغر كربلا بابایش را این گونه وداع كرد. پیروز باد خط خونین حسین زمان! جاودانه باد نام امام عزیزمان! برقرار باد پرچم توحید و خط خونین شهادت! روشن باد راه شهیدان! مستدام باد پیمان امت و امام! پر رهرو باد راه شهیدان! برقرار باد كشور جمهوری اسلامی ایران به رهبری یگانه مرجع عالم تشیع. والسلام علی اكبر انگورج تقوی
روحش شاد و یادش گرامی نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |